اریا جوناریا جون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

تمام زندگی من

بدون عنوان

دوست دارم هروز خورشید خانم با نوازش و گرمای وجودش سرمای این روزها رو برات زیبا وشگفت انگیز بکنه وروزگار هر روز بر وفق مرادت باشه دنیا لطفا براش خوب رقم بزنم  وخدا جونم تمام دنیا رو با تمام زیبایهاش بهش هدیه بده آمین
17 آبان 1392

بدون عنوان

                                       الاهی قربونت برم که بدونه عروسکت اصلا نمی خوابی عاشقتم نفس مامان ...
17 آبان 1392

بدون عنوان

امشب 16/8/92رفتیم خونه ساناز اینا ساناز همسایه بغلی ماست تازه رفته پیش دبستان واریا اونو خیلی دوست داره امشب جفتشون خیلی اروم وبی سروصدا بازی کردن ومنو مامان ساناز حسابی با هم صحبت کردیم والان که ساعت12/5بامداد هست اریا با باباش رفته حموم وحسابی داره سروصدا میکنه
17 آبان 1392

بدون عنوان

به نظرم عشق رنگش ابیه چون به ادم ارامش میده و ارامش رنگش سبزه چون جونه های زندگی رو بارور میکنه وجونه های زندگی همون بچه هان که به زندگی عشقو ارامش میدن 
15 آبان 1392

بدون عنوان

امروز14/8/92 منو تو وخاله با هم رفتیم بازار از دست تو شیطنت ها اصلا نتونستم خوب به مغازه ها دقت کنم چون همه حواسم به تو بود اصلا اروم نیستی ها هی میدویی منم مجبورم دنبالت بدوام تازه دوست نداری راه بری همش میگی بغلم کن تو مغازه هام که میری مدام اینور وانور میری خلاصه دیدم اینطوری نمیتونم خرید کنم زنگ زدم ساعت8/5بابات اومد با این حال نتونستم خرید کنم یک چیز جالب هرکی میره اتاق پروف تو اولین نفر میری تو جالب اینه که نظرم هم میدی میگی قشنه قربون اینطوری حرف زدنت برم خلاصه چون نتونستیم خرید کنیم گذاشتیم برای فردا الان هم انقدر ورجه ورجه کردی منت گذاشتی ساعت11/5 خوابیدی از تمام شبها زودتر خوابهای خوب ببینی عزیز دلم دوووووووووووووستت دارم
15 آبان 1392