اریا جوناریا جون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

تمام زندگی من

بدون عنوان

1394/7/19 17:58
نویسنده : مامان زهره
557 بازدید
اشتراک گذاری

امروز 19/7/94 آریا جون وارد موسسه شد با تردید با هزار خواهش وارد موسسه اش کردم بازهم با گریه رفت بالا اومدم خونه واز لپ تاپ نگاش کردم دیدم امروز بهتره وبا مربی کنار اومده وآروم تر بود خوب شد که موسسه آنلاین خیالم راحت شد ظهر موقع اومدن خوشحال بود موقع رفتن ناراحته موقع برگشتن خوشحال حالا نگران فردام

پسندها (17)

نظرات (5)

مامان فاطمه
20 مهر 94 14:05
الهی فداش بشم....یکم بگذره دیگه عادت میکنه هوای آریا جون رو داشته باش ببوسش مرسی دوست خوب وبی نظیرم
کیان
21 مهر 94 9:38
آفرین به آریا جون که واسه خودش مرد شده تنهایی تو موسسه می مونه خاله مامان بابای من چون همیشه سر کار هستند من به دوری از اونها عادت دارم .وقتی هم از سر کار برمیگردند من زیاد تحویلشون نمیگیرم بی خودی زیاد خوشحال نشند ای جون عزیزم امیدوارم تنت همیشه سالم باشه عریزم
مامانی
21 مهر 94 12:04
اما از اوضاع و احوالش معلومه که داره کم کم عادت می کنه همینکه موقع امدن خوشحاله یعنی بهش خوش میگذره ان شاا... که تو فرداهای بعدی موقع رفتن هم با خوشحالی بره ممنون خانمی خدا رو شکر همه چیز بر وفق مراده ببوس کوچولوی نازت رو
samira
27 مهر 94 22:28
ان شالله که موفق باشه این گل پسر مرسی سمیرا جون خیلی لطف داری ببوس باران نازت رو
مامان فهیمه
6 آبان 94 10:13
عزیزم ... خدا رو شکر .. نگران نباش کم کم خوب می شه و عادت می کنه وقتی ببینه راه گریزی نیست.. بردیا هم خیلی بچم گریه می کرد و البته من پریشان حالتر و گریانتر از اون وقتی می ذاشتمش مهد... ولی به لطف مربیاش و همت من و قربونش برم صبوری خودش حالا دیگه خوب شده ... این نیز بگذرد زهره جون... ببوس اریا خوشگلو سلام فهیمه جونم خدا رو شکر آریا جون با این مسئله کنار اومده وخوشحاله منهم برای بردیا جون بهترین ها رو آرزومندم